جدول جو
جدول جو

معنی هسته خوار - جستجوی لغت در جدول جو

هسته خوار
(رَ سِ)
باکتری های مخصوصی است که انگل هستۀ آمیب ها می شوند. آمیب هایی که به این بیماری دچار شوند تامدتی حرکت می کنند و غذاهای مختلف را جذب میکنند ولی نمیتوانند تقسیم شوند و چون هسته وسیلۀ ترکیب عناصر مختلف در داخل یاخته هاست اگر در یاخته ای نباشد رشدیاخته متوقف خواهد شد. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 18)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هرزه خوار
تصویر هرزه خوار
آنکه وقت و بی وقت هرجور خوردنی ای بخورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رستی خوار
تصویر رستی خوار
روزی خوار، روزی خور، بهره بر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پخته خوار
تصویر پخته خوار
مفت خوار، مفت خور، گدا، گدایی کننده، گداپیشه، برای مثال وگر دست همت بداری ز کار / گداپیشه خوانندت و پخته خوار (سعدی۱ - ۱۶۸)
فرهنگ فارسی عمید
طعمه خوار. چشته خور. چاشنی خوار. مسته خوار، کسی که چون یکبار مزۀ چیزی را چشد همواره آرزوی آنراکند. در تداول عامه، کسی را گویند که چون یکبار از جانب شخصی بوی کمکی شود یا در خانه آن شخص از وی پذیرائی بعمل آید، همواره توقع تکرار آنرا کند و منتظرتجدید آن کمک یا آن پذیرائی باشد. رجوع به چشته خور شود، هر حیوان اعم از درنده و پرنده که او را طعام اندک دهند تا رام شود. درنده یا پرنده ای که بوسیلۀ چشته خوردن رام و اهلی شود:
منع دلم ز دیدن آن خال گو مکن
هرچند مرغ خیره شود چشته خوار به.
مسیح کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَهْ)
پرخور. بدخوراک. کسی که بدون رعایت تناسب و نظم غذا میخورد:
چون تنور ازنار نخوت هرزه خوار و تیزدم
چون فطیر از روی فطرت بدگوار و جانگزای.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(گِ رَ / رُو کَ دَ / دِ)
رستی خورنده. روزی خوار. روزی خور. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به رستی و رستی خور و رستی خوردن شود، بهره برنده. متمتع. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ شُ)
غواص. غوطه خورنده. رجوع به غوطه و غوته شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
مفت خوار. انگل. گدا. مردم آرام طلب و گرانجان: نیم شب فی امان من لباس الظلام بر آن حدود گذشتم و پخته خواری چند که هم از این نمد کلاه کرده بودند و هم بر این راه چاه کنده از این دقیقه غافل گشتند وخویش را بخامی طمع در دام وزیر افکندند. (زیدری).
اگر دست همت بداری ز کار
گداپیشه خوانندت و پخته خوار.
سعدی.
، داماد
لغت نامه دهخدا
(دَ / دُو لَ گَ)
که با نسیه گرفتن و به قرض بردن امتعه و ارزاق معیشت کند. که عادت به نسیه بردن دارد. نسیه بر. نسیه گیر. نسیه خور. رجوع به نسیه خور شود
لغت نامه دهخدا
(کاردار)
کسی که اطعمه مرغوب بی تلاش روزی او شود، چرا که ’چسته’ چیزی خوردنی است. (غیاث) (آنندراج). چشته خوار. چشته خور. رجوع به چشته و چشته خور شود
لغت نامه دهخدا
کسی که چون یکبار از جانب شخصی بوی کمکی شود یا در خانه، آن شخص از وی پذیرائی بعمل آید همواره توقع تکرار آنرا کند و منتظر تجدید آن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رستی خوار
تصویر رستی خوار
روزی خوار روزی خور، بهره مند متمتع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخته خوار
تصویر پخته خوار
آدم طلب و گرانجان، مفت خور گدا انگل، داماد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوته خوار
تصویر غوته خوار
آنکه در آب غوطه خورد فرو رونده در آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رستی خوار
تصویر رستی خوار
((~. خا))
روزی خوار، روزی خور، بهره برنده، متمتع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پخته خوار
تصویر پخته خوار
مفت خور، راحت طلب
فرهنگ فارسی معین